خبرگزاری مهر_ گروه فرهنگ و ادب: رمان «کارتنک شارلوت» نوشته الوین بروکس وایت به تازگی در قالب مجموعه رنگین کمان کلاسیک توسط نشر افق منتشر و روانه بازار نشر شده است.
معصومه میرابوطالبی نویسنده و منتقد ادبی در نگاهی به اینکتاب یادداشتی با عنوان «تارِ دوستی» نوشته که برای انتشار در اختیار مهر قرار گرفته است.
مشروح متن اینیادداشت در ادامه میآید؛
الوین بروکس، معروف به ای بی وایت، نویسنده و شاعر و طنزپرداز آمریکایی است و کتابهای متعددی در حوزه ادبیات کودک دارد. کتاب «کارتنک شارلوت» یکی از کتابهای این نویسنده است که به داستان دوستی یک بچه خوک و عنکبوت میپردازد. نشر افق این رمان را با ترجمه محبوبه نجفخانی در مجموعه رنگینکمان کلاسیک چاپ کرده است.
ویلبر یک بچه خوک لاغر مردنی است و پدر فرن میخواهد این بچه خوک را از زندگی دردناک و محنتباری که پیش رو دارد راحت کند. اولین صحنه داستان همینجاست. وقتی پدر راهی میشود تا این بچه خوک را از خوکدانی بردارد و فرن مانع میشود. زندگی شکل سخت خودش را به این دو بچه نشان میدهد، فرن برای حفظ حیات دیگری تلاش میکند و زحماتش را به جان میخرد و ویلبر در آستانه مرگ است. فرن ویلبر را بزرگ میکند، اما زندگی مزرعهداری قوانین خودش را دارد. یک جایی ویلبر باید از فرن جدا شود و حالا چه کسی قرار است به داد ویلبر برسد؟
شارلوت و کارتنکش همینجا وارد داستان میشوند. عنکبوتی که بالای سر ویلبر در خوکدانی زندگی میکند.
دوستی شارلوت و ویلبر از دوستی ویلبر و فرن به هم نزدیکتر است، چون حیات و مرگ این دو جاندار با حیات ایمنتر انسانها متفاوت است. ویلبر و شارلوت با هم صحبت میکنند و با اینکه در منطق داستان فرن متوجه صحبتهای آنها میشود اما هیچوقت با آنها حرف نمیزند و در مسیر نجات ویلبر کاری انجام نمیدهد.
ویلبر باز هم در آستانه مرگ است و کسی باید دوباره او را نجات دهد. اما از یک عنکبوت چه کاری برمیآید؟ شارلوت از جادوی کلمات استفاده میکند. کلماتی که میتواند بخشی از رازهای زندگی را فاش کند. آیا این کلمات خاصاند یا نیروی شارلوت برای خلق این کلمات خارق العاده است؟ هیچکدام. این کلمات فقط آدمها را میخکوب میکند تا بایستند و به خوکی که زیر این کلمات ایستاده است، نگاه کنند و فکر کنند. شارلوت این کلمات را با کمک موش مزرعه از جاهای مختلف پیدا میکند. از بینشان بهترینها را انتخاب میکند و در تارهایش بالای سر ویلبر آنها را میتند. و اینگونه آن کلمه از آنِ ویلبر میشود. شارلوت بیاینکه دیده شود، بیاینکه فریاد بزند، بیاینکه دست تکتک انسانها را بگیرد و بکشد به خوکدانی، به آنها یادآور میشود که ویلبر خاص است. او منحصربهفرد است و کسی نباید او را برای خوردن بکشد.
ویلبر از داشتن دوستی چون شارلوت شاد است. عنکبوتی که دوستی و همدلی را به او، به اهالی دهکده و به مخاطب نشان میدهد. در مقابل ویلبر چه میکند؟
مرگ دوباره در این داستان ظاهر میشود. شارلوت به عنوان یک عنکبوت خیلی عمر نمیکند. او بعد از تنیدن آخرین کلمات برای نجات ویلبر، یک گوی، پر از تخمهای خودش به جا میگذارد و بعد میمیرد. ویلبر این بار نجاتدهندهی تخمهای شارلوت است. او دوستی را کامل میکند و بچههای شارلوت را نجات میدهد. مینشیند و صبر میکند تا بچه عنکبوتها از تخم بیرون بیایند و به آنها بگوید که روزگاری مادرشان را میشناخته و مادرشان چه عنکبوت مهربانی بوده است. دوستی ویلبر با سه تا از بچههای شارلوت ادامه پیدا میکند.
رمان کارتنک شارلوت واقعهای خارقالعاده یا حادثهای چشمگیر ندارد، اما تعلیق دارد. مخاطب را همراه خودش میکشاند تا به او نشان دهد قرار است سر این بچهخوک چه بلایی بیاید. چه چیزی او را نجات میدهد و چه حیلهای برای فریب آدمها کارآیی دارد تا از کشتن او منصرف شوند. رمان کارتنک شارلوت با ترجمهی محبوبه نجفخانی که نشر افق چاپ کرده، داستانی است درباره دوستی، درباره معجزه کلمات و درباره بخشی از طبیعت که زندگی و مرگ را در خود دارد.