سه شنبه, ۱۳ آذر ۱۴۰۳ / بعد از ظهر / | 2024-12-03
تبلیغات
تبلیغات
کد خبر: 3896 |
تاریخ انتشار : ۲۷ تیر ۱۴۰۳ - ۱۲:۴۳ | ارسال توسط :
32 بازدید
۰
2
ارسال به دوستان
پ

کم نبودند لات های که با گوشه چشم اهل بیت(ع) به خصوص امام حسین (ع) سبک زندگی آنها تغییر کرد و عاقبت به خیر شدند اما علی گندابی داستانی جذاب دارد که از همه متفاوت تر است.

به گزارش ایسنا، محله قدیمی گنداب همه او را می شناختند نامش علی بود. جوانی خوش سیما و بلند بالا. اما در زمانه ای که برخی به جاهل بودند افتخار می کردند علی نیز با روزگار هماهنگ شد و به سمت شرارت رفت و عرق خور و گناه پیشه شد. اما سیاهی نتوانست همه قلب او را فرا بگیرد. دریچه ای از نور در قلبش چشمک می زد اما گاهی دریچه و روزنه کاری می کند که سیاهی قادر به آن او نیست.

او شیرین کاری برای خدا را می دانست روزنه و دریچه ای از قلبش که نور در آن موج می زد نمی گذاشت از مرز همه خوبی ها بگذرد علی یک روز تیپ زد به سمت قهوه خانه محل رفت. لباس های زیبایش با کلاه پشمی چشم نواز روی صندلی قهوه خانه نشسته بود و کام محکمی از قلیون گرفت و دود را به بیرون داد. به خیابان نگاهی کرد متوجه شد خانم جوانی که تازه ازدواج کرده بود به او نگاه می کند و خیره زیبایی اش شده بود. دوتا از دوستانش به علی متلک انداختند. اما در علی غوغای بود. نور علیه ظلمت قیام کرد و گفت شرم و حیا هم خوب چیزی است حالا این اندازه بی حیا شدی و آنچنان لباس می پوشی و تیپ می زنی که ناموس مردم به تو توجه می کنند. نور و سیاهی درون علی در جدال دایم بود گناه گرد غفلت را در وجود علی می پوشاند.
شب و روز می گذشت و علی روزگار می گذراند و علی همچنان شرور محله گنداب بود و شیشه عرق در دستش تا اینکه نیمه شبی مست بود و با رفقایش عربده می کشید و خنده مستانه سر می دادند.

و صدایی شنیدند و یکی از همراهان علی فریاد زد:« کی اونجاست». فردی جواب داد:« منم، شیخ حسن روضه خوان». نزدیک تر که شد شیخ دید علی گندابی و رفقایش، شراب خورده، با حال خراب، قمه به دست نزدیک شدند. تا شیخ را دید اخمی کرد و گوشه عبای شیخ را گرفت و کشاند به سمت خودش و گفت: «آهای شیخ این وقت شب اینجا چه کار میکنی؟» شیخ که دیگر در دست مست قمه به دست در شبی تاریک، گیر افتاده بود با ترس و لرز گفت: «علی جان رفته بودم یکی از روستای اطراف شهر روضه بخوانم.» علی تا اسم روضه را شنید. عصبانیتش بیشتر شد و عربده کشید و فریاد زد  و گفت: «بسه دیگه شیخ، چقدر روضه؟ چه خبره؟ شنبه روضه، یکشنبه روضه، دوشنبه روضه، بس کنین دیگه».شیخ عصبانیت علی را دید نمی دانست چی بگه و گفت: «امشب فرق داره علی جان امشب شب اول محرمه اباعبدالله الحسین.». شیخ نمی دانست این سخنش چه آتشی بر دل علی گندابی خواهد زد. علی لحظه ای وا رفت هاج و واج با چشمان متعجب پرسید شب اول محرم. علی گندابی عرق خورده مست قمه بدست تاریکی شب براش به ظلمت بی انتها تبدیل شد. همه غمهای عالم روی دلش آوار شد تا فهمید شب اول محرم است سرش را به دروازه می کوبید، انگار ذره نور درون علی کار خودش را کرد و به علی نهیبی برکشید و فریاد برآورد.  «آهای علی خجالت نکشیدی محرم اومده! تو عرق خوردی!؟ ای بی حیا همه وقت گناه تو محرمم گناه؟!..».

علی آخرین قمه و متفاوت عمرش را بلند کرد و گفت: «آهای شیخ تیکه تیکه ات می کنم اگر همین الان برام روضه نخونی». شیخ حسن گفت «آخر علی جان روضه ممبر می خواد، مستمع می خواهد».
علی براق شد با دل شکسته چهار دست و پا نشست و گفت «شیخ من خودم ممبرت می شم بیا رو کمرم بشین روضه بخون.» شیخ حسن تا شروع کرد «بسم الله الرحمن الرحیم»، علی گندابی گفت « آ شیخ من حوصله ندارم معطلم نکن، من رو یک راست ببر در خونه قمر بنی هاشم ابوالفضل عباس(ع)». شیخ شروع کرد «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد سقای حسین سید و سالار نیامد». شیخ دید علی گندابی به پهنای صورت اشک می ریزد و در تاریکی شب تنها صدای گریه های علی پیچیده بود و گویی تمام شهر همراه علی می گریستند. بعد از روضه علی بلند شد. گفت: «شیخ ممنونتم، میشه یه خواهش ازت کنم؟». شیخ گفت «بگو علی» علی گندابی گفت: «میشه رو کنی سمت نجف به امیرالمومنین(ع) سلام بدی و بگی علی قول میده دیگه شراب نخوره، بگو علی غلط کرد، بگو علی روش نمیشه بگو شرمندم».
اشک علی قطع نمی شد و مدام درحال باریدن بود و در میان شب گریه های علی شیخ رو کرد سمت نجف گفت: «السلام علیک یا علی ابن ابیطالب(ع)».فردا شیخ در مسجد شهربه ممبر رفت و اعلام کرد آهای مردم یک خبر خوش برای شما دارم لات و قمه کش شهرتان علی گندابی دیشب توبه کرده است تا شراب نخورد. اما مردم شرارت های متعدد از علی دیدند باور نکردند خواستند با چشمان خود علی توبه کرده را ببینند جمعی از مردم شهر به خانه علی رفتند علی گندابی و توبه!؟ مردم جمع شدند به همراه تعدادی به خانه علی رفتند و در زدند. همسرش در را باز کرد شیخ سراغ علی را گرفت، همسرش که انگار هنوز در شوک رفتار دور انتظار علی مانده بود با نگرانی گفت: «شیخ، علی نیمه های شب اومد خونه ساکشو جمع کرد و گفت یا میرم آدم می‌شم برمی‌گردم یا دیگه برنمی‌گردم.» شیخ پرسید «کجا رفت؟» همسر علی گندابی پاسخ داد «علی گفت جایی جز کربلا ندارم برم».

روزها در پی هم می آمد و و علی گندابی معتکف کربلا شده بود و دل در آیینه حرم امام حسین(ع) صیقل می داد تا نماند سیاهی قلب دیگر وقت آینه شدن آمد. پس از آنکه دل علی حرم قلب خدا شد. به نجف رفت در صف آخر نماز میرزای شیرازی حضور یافت. آرام آرام به صف اول نماز میرزا پیوست. دیگر روزنه نور تمام وجود علی را فراگرفته بود و زنگارهای گناه از قلب و دل علی زدوده شده بود اما مدتی نگذشت لات دیروز و پارسای امروز ملازم و همراه شیخ میرزا شد و صف اول نماز حضور داشت. همرا و یار نزدیک میرزا بدل شد.

اگر برگ آخر زندگی علی گندابی به گونه ای عجیب رقم نمی خورد داستان زندگی او آنچنان بر سر زبانها نمی افتاد. کم نبودند لات های که با گوشه چشمی کیمیا شدند. علی آنچنان قدم در راه عالم معنا شد و توبه نصوح انجام داد که گفته اند او تنها کسی بود که وقتی میرزای شیرازی وارد حرم می شد متوجه می شد علی نیست منتظر می ماند تا علی بیاید.

یکی از روزها قبل از نماز برای میرزا خبر آوردند که یکی از عالمان بزرگه نجف به رحمت خدا رفته است و میرزا از خدام خواست تا قبری زیر پای زائران امام علی(ع) برای آن عالم بکنند و تا بین الصلاتین نماز میت را برایش بخواند و او را تدفین کنند. اما بین دو نماز بود که قبر آماده شد اما خبر رسید که علائم حیاتی آن عالم برگشته و از دنیا نرفته است، میرزا گفت لازم نیست که قبر را بپوشانند در این ماجرا حکمتی هست نماز دوم را که خواندند؛ دیدند علی گندابی سر از سجده برنمی‌دارد میرزا به بالای سرش آمد، دید علی گندابی تمام کرده و به رحمت خدا رفته است. میرزا لبخندی زد و گفت «آی مردم میدونید علی در سجده آخر نمازش چی گفت؟ امیرالمومنین(ع) رو واسطه قرار داد و به آبروی امیر المومنین خدا رو قسم داد که یه قبر زیر پای زائران مولا علی خالیه، میشه من برم توش! و خدا قسمتش کرد…». علی گندابی شراب خوار، به جایی رسید که خدا لیاقت داد زیر پای زوار علی ابن ابی طالب(ع) خاکش کنند.

انتهای پیام

لینک کوتاه خبر:
تبلیغات
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبریا در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    نظرتان را بیان کنید